باز هم سرگشتگي
خوابم كم شده...
بي قرارم
دوباره فشار كارم كمي كم شده و وقت پيدا كردم تا فكر كنم و سرگشته بشم ....
چرا بايد مثل اين معتادها كه خودشون رو و هوشياريشون رو با مواد
خفه مي كنن ، خودم رو تو كار خفه كنم ؟
چرا احساس امنيت نمي كنم ، در حالي كه خطز ملموسي رو حس نمي كنم ؟
چرا آينده اي نمي بينم با همه تلاشي كه در گذشته كرده ام ...
چرا هيچ موسيقي اي برام خوشايند نيست ؟
كرخت شدم ...
بهت زده هر شب تا نيمه هاي شب خودمو با خورده كاري و ... مشغول مي كنم ،
همه كار هام كه تموم شد . هي قدم مي زنم و گيج مي چرخم و مثل مرغ سركنده
بي هدف مي جنبم .
ياد توصيف هاي كازانتازاكيس در سرگشته راه حق مي افتم ، ... ولي براي من
تعالي افق بسيار دور تري نسبت به تنازع است .
بسيار بيش از پيش بايد رشد كنم
بسيار سريعتر
بسيار گسترده تر
بسيار بيشتر بايد بئدونم ،بفهمم و رنج بكشم
شايد تاريكي هايم روشن تر بشن ....
انگار دوباره متولد شدم ، بايد دوباره حرف زدن ياد بگيرم و راه رفتن و ديدن
و ترسيدن و كنجكاوي و جسارت .
از هر هزاران سنگ بسياري ساييده ميشن ،اما فقط اندكي سيقل مي خورند .
و بقيه خاك ميشن .
كاش خاك من به سنگ سيقلي تبديل بشه جاي خاكستر ...
posted by Casperious at 3:50 AM
3 Comments:
شاید منطقی نباشه، ولی فکر می کنم بايد قدر اين لحظه ها و روزها رو بدونی. شايد يه موقع دلتنگشون بشی
man motaghedam ke eshtebahati ke kardi hatta shayad dar haghe kasane dige baes shod.va inke bayad az eshtebahat dars gereft na inke hamechi ro gardan e sharaeet va digaran andakht va HEECH kari ham nakard baraye jobran.ta vaghti adam khodesh nakhad va tagheer nakoneh hameh chiz hamantor khahad bod.age be karma eteghad nadari tamam e in cheezha ro khodet talabedee va khastee.
things said are my talkings with the wall , and wall does not care if it's my mistakes or others .
it's just a place to leave marks .
i don't believe in karma , but i know about the consequences , and i also know that if one does not know about the consequences and commits the action , he cannot avoid the consequences .
but talking is the right that everyone has , and that's why i'm writing the blog .
besides , leaving an anonymous message is not a good idea .
Post a Comment
<< Home